جدول جو
جدول جو

معنی ملک فعل - جستجوی لغت در جدول جو

ملک فعل
(مَ لَ فِ)
فرشته کردار. آنکه اعمال و افعال وی چون فرشتگان است. نیک کردار:
قوام دین پیغمبر ملک محمود دین پرور
ملک فعل و ملک سیرت ملک سهم و ملک سیما.
فرخی.
رجوع به ملک فعال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ لَ فِ)
آنکه کردار وی مانند فرشته بود و نیک کردار. (ناظم الاطباء). ملک فعل. و رجوع به ملک فعل شود
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ فِ)
فلک کردار. که کارهایش مانند آسمان پیروزانه و دلیرانه باشد:
رخسار بحر دیدم کز حلق شرزه شیران
گلگونه دادی از خون، شاه فلک فعالش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
ملک... علی بن صلاح الدین ملقب به نورالدین. وی در حیات پدر حاکم دمشق بود و چون پدرش درگذشت برادر وی عزیز و عموی او عادل بدمشق لشکر کشیدند و آن ملک را از ملک افضل گرفتند. و پس از درگذشت برادر چند صباحی در مصر بمقر عزت رسید ولی عمویش مصر را از وی گرفت و بلده سیمساط را به افضل ارزانی داشت و در همانجا بود تا به سال 622 هجری قمری درگذشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 592). و رجوع به کامل ابن اثیر ج 12 ص 65 ببعد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ فَرْ رَ)
ملک فر:
میر محمود ملک زادۀ محمودسیر
شاه محمود ملک فرۀ محمودفعال.
فرخی.
رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دهی از دهستان بالاتجن است که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 480 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
نکوکردار. نیک فعال:
ای شهریار راستین ای پادشاه داد و دین
ای نیک فعل و نیک خواه ای از همه شاهان گزین.
دقیقی.
مرد دانا نیک فعل و چرخ نادان بدکنش
نزد یکدیگر هگرز این هر دو را بازار نیست.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ فَرر)
که دارای فر و شکوه پادشاهی است:
هم ملک فر و هم ملک زاده
داد مردی و مردمی داده.
نظامی
لغت نامه دهخدا
از توابع بالاتجن قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی